بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم.  بدون توقّع دوستت دارم. 


آری!

صد بار مینویسم. بدون توقّع دوستت دارم. بدون توقع دوستت داشته ام و بدون توقع دوستت دارم ، بدون توقع هم دوستت خواهم داشت. توقع نخواهم داشت - از هیچ کس. - توقع اوّل جادّه ی کوچک شدن است. توقّع دلیل پیر شدن است . توقّع میکُشد، توقع ویرانت میکند. توقع نداشته باش.




پی نوشت : فرهنگ پارسی معین :

توقع
انتظارحصول چیزی داشتن , درانتظاروقوع امری بودن
1- ( مصدر ) چشم داشتنانتظار حصول امری را داشتن.2 - ( اسم ) چشم داشت انتظار . جمع : توقعات .

توقع داشتن
( مصدر ) انتظار داشتن چیزیراچشم داشتن .

توقع کردن
خواهش کردن خواستن

متوقع
توقع دارنده , خواهش کننده , کسی که ازدیگری چیزی توقع دارد
( اسم ) چشم دارنده امید دارنده : این بند. ثنا گستر متوقع است و مجال امیدش متوسع ... جمع : متوقعین .