هکیم

"جور دیگر باید دید"

۳ مطلب با موضوع «شعر نو» ثبت شده است

خسته ام! خسته ی شراب!

خسته ام!
خسته ی شراب!
خسته ی روزهای عاشقی و ناب
خسته ی عاشقی که تو را به خواب!
چه خوابی؟ اگر بیایدم بدونت به دیده خواب!
بیا نازنین من شتاب کن
حرامم شده بدون تو خواب
دوباره این تنم بگیر و خواب کن
شدم شراب ! بیا! شتاب کن!
بدون تو سراب و خستگی، شراب
و چشم بازی بدون خواب
خسته ام! نرو! بیا! شتاب کن
رفیق روزهای سرخوشی
کجای این جهان تو مانده ای ! بیا
بدون تو خسته ام
خسته از شراب
بیا ! نرو دگر!
شراب ناب من نرو!
بمان دلیل آسودگی من! بمان!..

هادی کامل

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

شاعر گفته بود..

شاعر گفته بود
با چای هم با تو مست میشود!
چه خیالی!
وقتی که تو باشی چه نیازی به مستی!
من فقط بی تو دوست دارم مست مست مست باشم
با چای یا شراب؛ بی تو سخت است. باید مست بود.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

شعر لعنتی!

شعر لعنتی


لعنت به من ِ بی تو دپرزم
لعنت به ثانیه هایی که می کُشم
لعنت به وقت، به وقتی که میروی
لعنت به وقت، به وقتی که ثابت است
لعنت به روز که بی تو چه شب شده
لعنت به من که بی تو چه می شوم
لعنت به من که بی تو چه بی کسم
لعنت به آن کسی که به جای من آمده
لعنت به هرکسی که به جای من آمده
لعنت به این لحظه های بی تو هیچ
لعنت به این ثانیه های بی تو گیج
لعنت به این شعر که لعنتی شده
لعنت به هرکسی که موجبش شده
لعنت به او که فدای تو می شود
لعنت به این زمان که بی تو نمی رود
لعنت به تو!! نه!!! بمان!!!!
لعنت به من که بی تو لعنتی شدم!
برگرد به پیش من! پایان ِ خوب ِ شعر!
برگرد که معجزه با بودنت شود. 



هادی کامل

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰